اعتراف
یه جا خونده بودم یه نفر میگفت اصلا دوستای خل و دیونه نداشته که دست به کارای عجیب بزنه..
ولی من یه سری دوستای باحال دارم که ....
1-اعتراف میکنم هر وقت با یکی از دوستام بیرون میرم..با هم میریم لباس عروس –آینه شمعدون-حلقه-مانتو- ظرف -.....قیمت میکنیم...البته واسه دوستم یه نامزد فرضی در نظر میگیریم..همین طوری دس خالی نیستیم..
2- اعتراف میکنم با بچه ها رفته بودیم پیتزا بخوریم برگشتنی مخ راننده تاکسی رو کار گرفتیم و گفتیم بچه شمال نیستیم (اصفهانی و کرجی و تهرانی )و بابل و بلد نیستیم..بیچاره راننده ...چقدر ازاصفهان تعریف کرد....خودتون فرض کنین..چی شد..البته تا 1 هفته من از اون مسیر نمیرفتم ..تاکسی بگیرم..از بس من ترسو میباشم..
3-اعتراف میکنم..البته اعتراف دوستمه..که یه بار درس معماری کامپیوتر موقع پایان ترم واسه استاد ایمیل زده که مامان باباش از هم جدا شدند و ناپدریش پول شهریه رو نمیده..یعنی رسما استاد چی فرض کرده بود خدا عالمه
4-اعتراف میکنم البته اعتراف دوستمه که شماره استاد معماری کامپیوتر رو نداشته به 118 زنگ زده ..(10تا)آدم هم اسم پیدا کرده به تک تکشون زنگ زده و یکیو که از قضا هم اسم استاد بود و هم استاد دانشگاه بوده رو پیدا میکنه. و به زور از خانم اون بنده خدا شماره استاده رو میگیره. که باز این پروسه نافرجام بوده و استاد همونی که میخواست نبود..
5-اعتراف میکنم البته اعتراف دوستمه که یه بار رفته تو مسیربین کارگر و کشوری یکی از این نمایشگاه های اتومبیل تمامی ماشینارو قیمت گرفته..و اسم ماشینارو پرسیده..حتی میگه کار به چک کشیدن هم کشید ..یعنی راستی راستی با 5 تومن پول تو جیبش داشت ماشین دار میشد..
5-اعتراف میکنم..تو یکی از درسای کارشناسی که استاد نمره اشو تو یه وبلاگ میگفت یکی اومد منو اذیت کنه..که من حالشو گرفتم ..که بعدا فهمیدیم استاد بوده...
6-اعتراف میکنم هر وقت دیر میومدم یونی میگفتم تاکسی نبود..اینو دوستام میدونن یعنی چی؟!!
7-اعتراف میکنم..تا ترم 6 اسم همکلاسی هامو اصلا نمیدونستم..این خیلی افتضاحه میدونم..حلالم کنین..اگه بدونین اسماتونو یادم نبود با ایما اشاره به بچه ها میفهموندم منظورم کیه...مثلا(دختره---همیشه لاک میزنه-----سرکلاس فلانی جلو میشینه سمت چپ.....)
8-اعتراف میکنم..یه باریه نفر ازم خودکار خواست منم یه خودکار خالی دادم بهش...مردم آزار هم خودتونین
9-اعتراف میکنم ترم آخرالکی یکی از بچه هارو خیلی اذیت کردم.فقط واسه اینکه کمتر از خودش تعریف کنه..
10-اعتراف میکنم تو دانشگاه تو جمع خودمونی دوستامون اسم استادارو به اسم کوچیک میگفتیم..که یه بار خدا یاری نکرد و تو کلاس هم این اتفاق افتاد..حالا حساب کنین استاد مرد باشه و مجرد..فقط تا 1 ماه با عینک آفتابی میومدیم یونی...بیچاره استاد تا یه ماه احساس خود مخاطب خاص پنداری داشت...یکی نبود بگه ..این اشتباه لپی بود..شما بگذر..
11-اعتراف میکنم کلیه سوالای که سر کلاس طراحی و پیداه سازی و نرم افزار1 میپرسیدم صرفا واسه این بود زودتر کلاس تعطیل شه...
12-اعتراف میکنم علت اینکه تو حیاط تو قسمت ورودی مینشستیم واسه این بود فوتبال ببینیم..و بخندیم...چون یکی از بچه ها فوتبال آقایون رو گزارشگری میکرد...وای میمردیم از خنده....کلا فوتبال بچه ها خنده دارترین قسمت دانشگاه بود..مخصوصا یه بار که یکی از پسرا هم وظیفه دروازه بانی رو داشت هم بازیکن تو زمین بود...ادغام (مهدی رحمتی و فرهاد مجیدی)