loading...
khatere matni
minoo بازدید : 18 سه شنبه 08 دی 1394 نظرات (2)

دلم خواست برای یکبار هم شده برگردم به 4 الی 5 سال پیش..

دل است دیگر...هر از گاهی هوایی می شود.:)

25 سالگی هم گذشت:(

با این دید پیش برم یک چهارم قرن از سنم گذشت...یکم احساس پیری بهم دست داد..25 سالگی چه فرقی با دوره ها و سال های دیگه داره.!!!!!.

تنها سوالی که همیشه از خودم پرسیدم .اینه که چرا پس آرزوهای من تمومی نداره...من هرجور برنامه ریزی میکنم وقت کم میارم...چرا؟ ...


 

ای غم تو که هستی به کجا می آیی

هردم به هوای دل ما می آیی


minoo بازدید : 18 شنبه 16 آبان 1394 نظرات (0)

گاهی وقت ها بی عرضه میشم.مخصوصا در دوست داشتن کسی ... در این زمینه بی عرضه بودن در من بیداد میکنه......

دوست داشتن کسی که......... که اصلا یادمون میره......... چرا دوسش داریم..چرا....

من ....حتی برای اینکه بگم کسی رو دوست دارم میترسم..چه برسه عرضه.......

از خودم .... بدم میاد........

آه......

minoo بازدید : 13 شنبه 16 آبان 1394 نظرات (0)

گاهي وقتا دادن شانس دوباره به ي نفر، 

مثل دادن يه گلوله اضافست به اون .براي اينکه بار اول نتوتست خوب تورو هدف بگيره... 

 

آل پاجينو

minoo بازدید : 19 شنبه 13 تیر 1394 نظرات (0)

دلم یک دوست  می خواهد

که اوقاتی که دلتنگم

بگوید: خانه رو ول کن

بگو من کی کجا باشم؟

minoo بازدید : 15 پنجشنبه 20 فروردین 1394 نظرات (0)

بعضی از آدما خاطراتشون از خودشون قشنگ تره....

minoo بازدید : 15 چهارشنبه 22 بهمن 1393 نظرات (0)

مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد 

 

بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . . . 

 

پـس چـرا ایـنـجـا . . . 

 

بـاران کـه مـی بـارد 

 

عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ 

minoo بازدید : 20 شنبه 27 دی 1393 نظرات (0)

گفتـــــم کــــــجا؟ 

گفتــــی بــــه جهـــــنم!! 

ساده ای بــــانــــو 

فــرشـــته هـــا را کــه راه نمـــیدهـــند.

جمله ی عاشقانه قشنگیه ..گاهی آدما باید  بلد باشن چطور دل بدست بیارن ..من که بلد نیستم...

minoo بازدید : 24 سه شنبه 23 دی 1393 نظرات (0)

خوشبختي يعني :

هواي توي گل فروشي؛

خاروندن ردکش جوراب؛

ديرميرسي سرکار و رييس هنوز نيومده؛

خنکي اون طرف بالش؛

اسم عطر تو بپرسن؛

ليسيدن انگشتهاي پفکي؛

وقتي نوزادي انگشتتو محکم بگيره؛

بوي تن نوزاد؛

وقتي خوابي يکي پتو بندازه روت؛

مغز کاهو؛

حرف زدن بچه باخودش وقتي داره تنهايي بازي ميکنه؛

اخر سفر بشيني همه عکس هايي رو که گرفتي نگاه کني؛

وقتي کسي بهت ميگه صداي خندت رو دوست داره؛

انقد بخندي تا دلت درد بگيره؛

بچه ها بازيشونو نگه دارن تا از کوچه رد بشي

زندگي رو ساده بگيري...

minoo بازدید : 24 سه شنبه 23 دی 1393 نظرات (0)

از يه جايي به بعد ، ديگه دوست نداري هيچکس رو به خلوتت راه بدي؛ حتي اگه تنهايي کلافت کرده باشه.


از يه جايي به بعد ، وقتي کسي بهت ميگه دوست دارم؛ لبخند مي زني و ازش فاصله مي گيري.


از يه جايي به بعد ، فقط يه حس داري ، حس بي تفاوتي ؛ نه از دوست داشتنها خوشحال ميشي و نه از دوست نداشتن ها ناراحت . 

minoo بازدید : 17 چهارشنبه 17 دی 1393 نظرات (0)

امروز خیلی روز بدی بود...هیچ وقت یادم نمیره...وای خدا یعنی امروز بالاخره تموم شد.....خدایا شکر...


minoo بازدید : 1 شنبه 13 دی 1393 نظرات (0)

گاهی یه اعتراف صادقانه  راحت تر از یه بغض همیشگیه.....ای کاش زمان برای جبران قابلیت برگشت داشت...ایکاش....

من عاشق این آهنگم....

واسه گوش دادن یه آهنگ نیاز نیست عاشق باشی..همین که حس عشق رو درک کنی...کافیه..

Mohammad Esfahani - Bahaneye To

minoo بازدید : 1 چهارشنبه 10 دی 1393 نظرات (0)

دلـــم چـِـه کــودکــانــه بَهــانــه ی تــو را میگیـــرد،

امـــا تــو بـــزرگـــانــه بِــه دِل نگیـــر

 

فقـــط بگــــو : کــــودکـــ است، نـِـمی فهمــد

minoo بازدید : 1 چهارشنبه 10 دی 1393 نظرات (0)

 

اگه یه روزی مادر شُدَم . اَگه دیدم پِسَرم دآره یواشکی تو اتاقش

 {سیگآر}میکِشه

یه سیلی میزَنم تو گوشش..

نَـه وآسه اینکه  سیگآرکِشیده هآ نَـ

 

وآس این میزَنم چون پِسر مَن نَبآید کَم بیآره(:

minoo بازدید : 10 شنبه 29 آذر 1393 نظرات (0)

یه هفته ای تو یه مسابقه رادیویی شرکت کردم..آخرش هم معلوم نشد که برنده شدیم یا نه؟ البته با این شعر پر از ایرادی که من فرستادم معلومه برنده نشدم دیگه...حالا میزارم رو وبلاگ ...دلشون بسوزه....


شب طولانی و تکراری و صبری که با من نیست

 

شبی که شکل تو شاید ، شبیه من که اصلا نیست.

 

 تو غرق یه رویای پر از عشق و احساسی

 

تو شب های این رویا , یه کوچه  هم  به اِسمم  نیست.

 

تو گفتی :گر نباشی روزگارم خوب و شیرینه

 

ولی اینجا روزهاش هم دیگه...مثل روز روشن نیست.

 

بیا امشب یه بار دیگه واسه هم یه آرزو باشیم

 

نگو دیره نگو رفتی...نگو اصلا مهم هم نیست.

 

از اینجا تا شبای چشم تو یه راه  میسازم

 

بزار ردشه دله تنگم نگو راه برگشت نیست.

 

 

 

 

 

 

 

minoo بازدید : 5 دوشنبه 24 آذر 1393 نظرات (1)

یه آذر ماهی...
بیشتر از آنکه از بقیه خاطره داشته باشه
خودش خاطره ی شیرین بقیه اس..
تولدم مبارک:)

minoo بازدید : 4 سه شنبه 18 آذر 1393 نظرات (0)

دوران حل تمرینی

این ترم 2 درس رو به عنوان حل تمرینی قبول وظیفه کردم...اما اصلا یادم نبود که ممکنه آه یه عده  استاد اینجوری دامنمو بگیره....مخصوصا دکترسلیمی

دوشنبه خسته و کوفته رفتم دانشگاه ...کلاس مثل همیشه خالی بود و من ...مثل آدمایی که همین دیروز دکتراموعینک گرفته بودم رو یه نیمکت نشستم تا بچه ها بیان..یول

یکی اومد ...اونم تا منو دید...یه سلامی کرد و با استرس پرسید...ارائه امروز با گروه ماست میشه لپ تاپو آماده کنم.تشویق..منم گفتن نه مشکلی نیست...

با بیخیالی نشسته بودم...که...چشمک

یکی اومد کنار در کلاس...:رو به اونی که داشت رو لپ تاپش کار میکرد..گفت : کلاس اینجاست...گویا همدیگرو میشناختن...دوستش هم گفت آره...

فکر میکنین اون یکی چی گفت....میگه..حل تمرینه بیشعور چه وقت کلاس گذاشتنه...تعجبخمیازه

فکر کنین...تو چشتون نگاه کنن..بهتون فحش بدن...حالا بیچاره نمیدونست من حل تمرینم...فکر کرد یه آقا  حل تمرینه..نیشخند

دوستش وقتی این صحنه رو دید...پریدو خودش و اونو از کلاس بیرون برد..وقت تمام

وقتی هم اومده بود...مثل چراغ راهنما رنگ عوض میکرد...یه عالمه عذرخواهی ....ناراحت

ولی من فقط میخندیدم...اون یکی هم که فرار کرده بود..فرشته.الان تو یونی سر راه من سبز نمیشه....بیخیاله3 نمره اش شده...بیچاره...یکی نیست بگه...بیخیال من بخشیدم....نیشخند

...

 

 

minoo بازدید : 4 دوشنبه 17 آذر 1393 نظرات (1)

خدا رو شکر کسی وبلاگ رو نمیخونه....اینجا شده جای دردو دلهای من...با هیچ کس...با هیچ ......

میدونی وقتی از کسی دلخوری....و نمیخوای بهش زنگ بزنی یعنی چی؟

دلخور بودم....ولی دیشب به اونای که دلخور بودم زنگ زدم اونم ساعت 10 شب....

روز دانشجو رو به همشون تبریک گفتم(یه بهانه الکی واسه زنگ زدن) با اینکه 2 سال از فارغ التحصیلیشون میگذشت...

وقتی صداشونو شنیدم ...تازه فهمیدم..من هنوز هم دوسشون دارم...گاهی یه صدا کافیه تمامه اون همه غرور رو بشکنه..

من هنوز غرق دنیای کوچیک خودمم....هنوز غوطه ور خاطرات بهم بودنم...من در گذشته ای مانده ام که اگر جاهای تاریکی داشته باشه...گلچین کرده ام خاطرات طلایی اش را....

 

اما یه بغض رو دلم نشست...وقتی بعد یه ماه بی خبری طرف مقابلت از تو شاکی تره....شاکی ....یعنی...چرا زودتر زنگ نزدی....به قول رضا صادقی (آهنگ باید میومدی)......تو دلخوری ولی....حتی تو اوج این....قهرهای بی خودی....باید میومدی..این بازی ها چیه....باید میومدی......باید میومدی...دنیامو غم گرفت...

 

 

 

 

 

 

minoo بازدید : 4 دوشنبه 17 آذر 1393 نظرات (0)

 

شده ام شنبه

همه ميخواهند ترک کردن را از من شروع کنن.......

minoo بازدید : 5 پنجشنبه 13 آذر 1393 نظرات (0)

 

یه حسی هست این وسط ...یه حسی که هیچ وقت نمیشه سرکوبش کرد. نمیشه ازش حرف نزد..نمیشه گفت: همه چی تمومه

این حس گاهی تو دلم طوفان به پا میکنه...گاهی هم کز میکنه تو دلم...

خسته ام..از خودم ...از دل نگرانی های بیخود...از سردرگمی این همه اشتیاق برای راهی که فردایی نداره..

خسته ام....از تو...آره از تو ...از تو که مثل خوره افتادی به جونم...قطره قطره احساسمو میخوری و هر تیکه از غرورمو پرت میکنی تو یه سیاهچاله..

چرا نمیری....چرا نمیگی ...امیدی نیست...چرا این همه طغیان رو نمیبینی....به چی دلخوشی...به من ..به من

که ...سال هاست هرچی عشق و احساسمو کشتم...کشتم فقط واسه اینکه...دل آزرده نکنم..احساس پاک یه

انسان رو...به چی دلخوشی...

 

من خسته ام از بس سر و کله زدم با این دل بی رمق که همیشه , همیشه  با این جمله باید آرومش کنم:


چه گريزيست ز من

چه شتابيست به راه

 

به چه خواهي بردن در شبي اينهمه تاريک پناه


 

خدارو شکر کسی نیست که به وبلاگ سر بزنه

minoo بازدید : 5 دوشنبه 19 آبان 1393 نظرات (0)

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند

 معنی کور شدن را گره ها می فهمند

 سخت بالا بروی، ساده بیایی پایین

 قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند

 یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن

 چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

minoo بازدید : 9 چهارشنبه 30 مهر 1393 نظرات (0)

بعضی  موزیک ها هستن...که خود به خود آدم رو  تحت تاثیر قرار میده....

all of me از john legend

He Won’t Go از Adele 

minoo بازدید : 6 سه شنبه 08 مهر 1393 نظرات (0)

چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد

 

من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ فلك

 

این شعری که هر وقت تو زندگیم.....عقب میافتم...با خودم تکرار میکنم.........شاید 10 بار میگم...تا دلم آروم بگیره.....تازه میخوام اینو برام با خط خوش بنویسن..تو اتاقم بزنم. رو دیوار..

minoo بازدید : 7 سه شنبه 18 شهریور 1393 نظرات (0)

امروز یه کتاب از( جین وبستر ) خوندم...اسمش بود..... بابا لنگ دراز...همون کارتون دوران بچگی ها...کاملا دخترانه......اما کتابش نوع و سبک داستانو تغییر داده بود...فوق العاده بود.. آخرش خیلی رمانتیک تموم شده بود....فکرشم نمیکردم...خجالتدر من هم روح رمانتیکی باشه هاااانیشخندیکم به خودم امیدوار شدم....

پی نوشت: 2 تا کتاب جدید میخوام....در به در دنبال اینم که رو مغز داداشم کار کنم...برام بخره....دعا کنین....برام بخره.....به این میگن خواهر....

اسمش (جزیره ی گنج -لویی استیونسن)(دکتر جکیل و آقای هاید-لویی استیونسن)

البته بیش تردوست دارم  کتاب(سپید دندان -جک  لندن)رو بخونم...فعلا....بودجه ای در کار نیست......تو کتابخونه های اقوام دارم سرک میکشم.ببینم چیزی واسه خوندن پیدا میشه یا نه....

minoo بازدید : 6 دوشنبه 10 شهریور 1393 نظرات (0)

بعضي وقت ها چيزي مي نويسي فقط براي يک نفر 

 

اما دلـــــــــــت ميگيرد وقتي يادت مي افتد که هرکســـــــــــي ممکن است 

 

بخواند جـــــــــــــــــز آن يـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر..

minoo بازدید : 2 دوشنبه 10 شهریور 1393 نظرات (0)

نمیدونی چه کاری با دلم کردی


نمیدونی چه غمگینم نفهمیدی


نمیشناسی منو از من چقدر دوری


تو این روزا چه بی رحمانه مغروری

 

 

 

یه زمانی میرسه که میفهمی اونی که تو دلته تو واقعیت نمیتونه باهات باشه....اونجاست که تکرار نبودنش تو رو پیر میکنه.....

minoo بازدید : 5 چهارشنبه 15 مرداد 1393 نظرات (1)


1-یکی از بچه ها تعریف میکرده....ترم آخر دانشگاه بوده..زبان تخصصی داشت..خیلی هم خوب خونده بود....یه روز وسط ترم  رفته خونه عمه اش...دختر عمه اش میپرسه این کانال pmc مخفف چیه؟جواب داده: ..persian  music  computer...بیچاره بچه یه هلی کوپتری  رو فرش زد و رفت..

2- اعترافه دوستم...میگه سر درس ریزپردازنده..همش به استاد زنگ میزده که زمان تحویل پروژه رو بپرسه..بعد 100 بار زنگیدن و تلاشش جامه عمل نپوشید..اومد به من اس بده که استاد گوشیشو بر نمیداره چیکار کنم..توش یه حرف بسیار ناشایست هم نثار استاد کرده بود...به جایی اینکه به من اس بده اشتباهی  به استاد اس داد..وقت تمام.یعنی اون روز من تا یک ساعت تو کما بودم...حال نداشتم..غذا بخورم.نیشخند.هیچی دیگه ..رفتم یه پروژه از نت پیدا کردم تحویل دادم..تا گندش در نیاد...  استاد لا اقر منو نندازه..بیچاره دوستم افتاد..نیشخند

3-اعتراف  دوستم...میگه...از روی بیکاری میرفته با تمامی استادای دانشگاه که تو پارکینگ در حال رفتن بودن..سلام علیک میکرده.بیچاره استادا..حالا حساب کنین..این مردم آزاری دامنمونو گرفت..چون منم هر وقت اون استادا رو میبینم..مجبورم سلام علیک کنم..آخه صنایع کجا..کامپیوتر کجا؟

4- ترم 7..درس زبان عمومی داشتیم...استادش یه خانم بسیار سخت گیری بود...گفت..میری یه  داستان پیدا میکنی...به انگیلیش برام توضیح میدی...منم تو کتابخونه یه داستان پیدا کردم...(خلاصه داستانی بر گرفته از فیلم کازابلانکا) حوصله نداشتم...برم کتابو بخونم...رفتم..  

ویکی پدیا..خلاصه انگلیسی رو پیدا کردم..شروع کردم به خوندن..و حفظ کردن...موقع تحویلش..استاد همش میگفت...خوب پس داستان فیلمه...یه جوری هم چشاشو ریز میکرد...منم...با غرور میگفتم بله...حالا هی میپرسه دیدیش ...تازه دوهزاریم افتاد چه خراب کاری شد..گفتم  نه بابا...هیچی دیگه اعتراف کردم..که کتاب رو نخوندم.....به من چه هالیود فیلماش سرو ته نداره....ناراحت.

5-خنده دارترین..بخش دانشگاه گیر دادن..نگهبانی به دوستم و شوهرش بود..میگفت پیش هم نشینین..بچه ها یاد میگیرن...

6-یادمه یه بار ترم 5 پاییز...هنوز بابام بازنشسته نشده بود..هوا بارونی بود...قرار بود بیاد دنبالم...منم گفتم پس بچه ها بابام اومد همتونو تا یه جایی میرسونیم...همه مثل موش آب کشیده شده بودیم...رفتیم جلو نگهبانی..تا پدر اینجانب بیاد..از قضا بابام ماشینشو خونه میزاره چون میخواست بره سر پروژه با ..مزدا... تک کابین  محل کارش میاد...تا ماشینش خراب نشه...حالا حساب کنین..6تا دختر دم در دانشگاه ایستادن...وقتی من ماشینه بابامو دیدم...نمیدونین..از بس من خندیدم...بابام خندش گرفت..گفت..ترسیدم دوستات بخوان پشت مزدا سوار شن...از اون موقع بابام با ماشینه خودش میومد..تا اگه کسی خواست سوار شه...مشکلی نباشه...

7-یکی ار همکلاسی ها میگفت..میخواسته دل یکی از اساتید از قضا مجردشو..ببره...ولی هرکاری میکرد...استاد تحویلش نمیگرفت.....به شوخی به من گفت..چیکار کنم..گفتم..اول برو  اون عکس داغونتو که تو صفحه پروفایلته رو عوض کن....تا اون بدبخت هر وقت تو رو دید.....داغ دلش تازه نشه...والله..الان ...مردم عقلشون تو چششونه..هرچی دختر خوشگل تر..بهتر....اخلاقشم..با کتک درست میشه..

 

minoo بازدید : 3 چهارشنبه 14 خرداد 1393 نظرات (0)

یک شبی مجنون نمازش را شکست،

 بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق، آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

 بوسه ای زد بر لب درگاه او

 پر ز لیلا شد دل پر آه او 

گفت یارب از چه خارم کرده ای؟

 بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

جام لیلا را بدستم داده ای

 و اندر این بازی شکستم داده ای

 نشتر عشقش به جانم میزنی

 دردم از لیلاست، آنم میزنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن،

 من که مجنونم، تو مجنونم مکن!

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

  در رگ پنهان و پیدایت منم

 سال ها با جور لیلا ساختی

 من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

 صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره ی صحرا، نشد

گفتم عاقل می شوی اما، نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت،

 غیر لیلا بر نیامد از لبت

سال ها او را صدا کردی ولی

 دیدم امشب با منی، گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی

بر حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خارت کرده بود

 درس عشقش بی قرارت کرده بود

 مرد راهش باش تا شاهت کنم،

 صد چو لیلا کشته در راهت کنم...

 

 

شاعر:مرتضی عبداللهی 

minoo بازدید : 5 چهارشنبه 14 خرداد 1393 نظرات (0)

یکی از من پرسیده این مطلب قبلی(اعترافات سری1)همش ماله خودته ..

منم از همین تریبون میگم..نه اینا..اعترافات حدودا 6 الی 7 نفره که طی سال های متفاوت براشون به طور دسته جمعی اتفاق افتاده...و من  اینجا آوردم..البته براش توضیح دادم که من اینقدرام شیطون نیستم ولی بیشتر کلامی شیطنت میکنم...و کاری به کار کسی ندارم..چون ..میشه گفت کمی خوددار ترم..نیشخندالبته من نمیدونم کیا اومدن خوندن ولی  اون روز 36 نفر on شدن...که من روحم هم خبر نداشت...واصلا کسیو نمیشناسم که بخوام واسه شخص خاصی مطلب بنویسم...یا بخوام حتما نظر بدن..عینک

minoo بازدید : 3 شنبه 10 خرداد 1393 نظرات (1)

اعتراف

یه جا خونده بودم یه نفر میگفت اصلا دوستای خل و دیونه نداشته که دست به کارای عجیب بزنه..

ولی من یه سری دوستای باحال دارم که ....نیشخند

1-اعتراف میکنم هر وقت با یکی از دوستام بیرون میرم..با هم میریم لباس عروس –آینه شمعدون-حلقه-مانتو- ظرف -.....قیمت میکنیم...البته واسه دوستم یه نامزد فرضی در نظر میگیریم..همین طوری دس خالی نیستیم..خنده

2- اعتراف میکنم با بچه ها رفته بودیم پیتزا بخوریم برگشتنی مخ راننده تاکسی رو کار گرفتیم و گفتیم بچه شمال نیستیم (اصفهانی و کرجی و تهرانی )نیشخندو بابل و بلد نیستیم..بیچاره راننده ...چقدر ازاصفهان تعریف کرد....خودتون فرض کنین..چی شد..البته تا 1 هفته من از اون مسیر نمیرفتم ..تاکسی بگیرم..از بس من ترسو میباشم..فرشته

3-اعتراف میکنم..البته  اعتراف دوستمه..که یه بار  درس معماری کامپیوتر موقع پایان ترم واسه استاد ایمیل زده که مامان باباش از هم جدا شدند و ناپدریش پول شهریه رو نمیده..یعنی رسما استاد چی فرض کرده بود خدا عالمهعینک

4-اعتراف میکنم البته  اعتراف دوستمه که شماره استاد معماری کامپیوتر رو نداشته به 118 زنگ زده ..(10تا)آدم هم اسم پیدا کرده به تک تکشون زنگ زده و یکیو که از قضا هم اسم استاد بود و هم استاد دانشگاه بوده رو پیدا میکنه. و به زور از خانم اون بنده خدا شماره استاده  رو میگیره. که باز این پروسه نافرجام بوده و استاد همونی که میخواست نبود..خوشمزه

5-اعتراف میکنم البته  اعتراف دوستمه که یه بار رفته تو مسیربین کارگر و کشوری یکی از این نمایشگاه های اتومبیل تمامی ماشینارو قیمت گرفته..و اسم ماشینارو پرسیده..حتی میگه کار به چک کشیدن هم کشید ..یعنی راستی  راستی  با 5 تومن پول تو جیبش داشت ماشین دار میشد..نیشخند

5-اعتراف میکنم..تو یکی از درسای کارشناسی که استاد نمره اشو تو  یه وبلاگ  میگفت یکی اومد منو اذیت کنه..که من حالشو گرفتم ..که بعدا فهمیدیم استاد بوده...نیشخند 

6-اعتراف میکنم هر وقت دیر میومدم یونی میگفتم تاکسی نبود..اینو دوستام میدونن یعنی چی؟!!

7-اعتراف میکنم..تا ترم 6 اسم همکلاسی هامو اصلا نمیدونستم..این خیلی افتضاحه میدونم..حلالم کنین..اگه بدونین اسماتونو یادم نبود با ایما اشاره به بچه ها میفهموندم منظورم کیه...مثلا(دختره---همیشه لاک میزنه-----سرکلاس فلانی جلو میشینه سمت چپ.....)

8-اعتراف میکنم..یه باریه نفر ازم خودکار خواست منم یه خودکار خالی دادم بهش...مردم آزار هم خودتونینگاوچران

9-اعتراف میکنم ترم آخرالکی  یکی از بچه هارو خیلی اذیت کردم.فقط واسه  اینکه کمتر از خودش تعریف کنه..

10-اعتراف میکنم تو دانشگاه  تو جمع خودمونی دوستامون اسم استادارو به اسم کوچیک میگفتیم..ابروکه یه بار خدا یاری نکرد نیشخندو تو کلاس هم این اتفاق افتاد..حالا حساب کنین استاد مرد باشه و مجرد..فقط تا 1 ماه با عینک آفتابی میومدیم یونی...بیچاره استاد تا یه ماه احساس خود مخاطب خاص پنداری داشت...یکی نبود بگه ..این اشتباه لپی بود..شما بگذر..نیشخند

11-اعتراف میکنم کلیه سوالای که سر کلاس طراحی و پیداه سازی و نرم افزار1 میپرسیدم صرفا واسه این بود زودتر کلاس تعطیل شه...

12-اعتراف میکنم علت اینکه تو حیاط تو قسمت ورودی مینشستیم واسه این بود فوتبال ببینیم..و بخندیم...چون یکی از بچه ها فوتبال آقایون رو  گزارشگری میکرد...وای میمردیم از خنده....کلا فوتبال بچه ها خنده دارترین قسمت دانشگاه بود..مخصوصا یه بار که یکی از پسرا هم وظیفه  دروازه بانی  رو داشت  هم بازیکن تو زمین بود...ادغام (مهدی رحمتی و فرهاد مجیدی)زبان

 

زن

minoo بازدید : 2 شنبه 30 فروردین 1393 نظرات (1)

دست خودت نیست... زن که باشی گاهی دوست داری تکیه بدهی، پناه ببری، ضعیف باشی. دست خودت نیست... زن که باشی گهگاه حریصانه بو می کنی دستهایت را. شاید عطر مردانه اش لابه لای انگشتانت باقی مانده باشد. گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی و قناعت می کنی به رویای حضورش. به امید این که او خوشبخت باشد. دست خودت نیست... زن که باشی همه ی دیوانگی های عالم را بلدی!

 

 

minoo بازدید : 3 چهارشنبه 28 اسفند 1392 نظرات (2)

باز هفته آخر سال رسید نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت..گریه..یکسال دیگه هم گذشت و بزرگتر شدم..و تا آرزو هام خیلی فاصله مونده..نمیدونم از آرزوهام کم کنم یا از خودم..امیدوارم به تمام آرزوهاتون برسین..امسال همتون یا داماد بشین یا عروس (این از اون آرزوهای باحاله هاااااا...)حالا قند تو دلتون آب نشه...نیشخند

همین الان سفره هفت سین و چیدم..فقط آجیل و تخم مرغ رنگیش مونده که الان حسش نیست گذاشتم واسه فرداخجالت...هنوز هم مثل بچه گیا ذوق و شوق عیدو دارم.خجالت..به قول مامانم..هنو کودک درونت شیطونه....مونده تا بزرگ بشه....نیشخند

اینم جمله آخر امسال:

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن

و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن

و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن!

در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

 آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد!
زندگی به رنج کشیدنش می ارزد!
 دکتر شریعتی 

minoo بازدید : 7 چهارشنبه 07 اسفند 1392 نظرات (1)

یه بار رفتم سایت صنایع داشتم پروژه مهندسی نرم افزارو چک میکردم...هر کاری کردم کامپیوتر روشن نشد..سوال

یه دخترو پسر اون طرف میز نشسته بودن (BF&GF) نیشخندپسره از بچه های کامپیوتر بود بهش گفتم میشه کلید  (on-off)پشت کیس رو بزنین...

من دستم نمیرسه.فرشته.دیدم پسره یه لبخند ژکوندی زد گفت مگه کیس هم (on-off)داره...یولعصبانی

منو داشتیخوشمزهخمیازه.....چنان کیسو کشیدم.عصبانیکه فکر کنم چیزی از میز باقی نموند...;کلید (on-off)زدم...کامپیوتر روشن شد..بیچاره دختر و پسره قیافشون دیدنی بود..زبان

دیگه اون دختر رو با اون پسره ندیدم..فکر کنم..باعث یه جدایی شدم..آخه مهندس تو چرا....ا.. نیشخند

minoo بازدید : 1 چهارشنبه 07 اسفند 1392 نظرات (2)

یه فامیل داریم هر وقت کامپیوترش خراب میشه ..واسم میزنگه تو رو خدا بیا درستش کن..یکی نیست بگه عزیز من من مهندسی کامپیوتر نرم افزارم..نه سخت افزار..

به هزار زحمت رفتم ببینم چرا کامپیوترش روشن نمیشه..خداییش فکر میکنین..چرا؟سوال

نگو خانم سیم فن مربوط به cpuرو کنده بود..کامپیوتر رو هوا روشن میشد cpu داغ میکردهیپنوتیزم ..دیگه بالا نمیومد..خدای خنده بود منم یکم تریپ مهندسی برداشتم..پورتشو درست کردم و فن رو جا انداختم..نمیدونی چه حسی داره....تازه هر وقت خراب میشه..منو خبر میکنن...احساس میکنم..از ناسا برام میزنگن..عینک

minoo بازدید : 5 یکشنبه 04 اسفند 1392 نظرات (2)

دلم واسه دوره لیسانس تنگ شده..چه دورانی بود...اصلا چند مدتیه از کسی خبر ندارم..معلموم نیست بچه ها کجان؟

چیکار میکنند؟امتحان ارشد رو چطور دادن؟کیا دارن میرن سربازی..کیا میخوان عروسی کنن..کیا به هم زدن..

خیلی دلم واسه بچه ها تنگ شده..واسه شوخیا..واسه بچه بازیهاشون..واسه فوتبال و والیبال (خدای خنده بود به خدا)  ..واسه صف ته دیگ سلف

واسه کپی گرفتن جزوه...واسه دعواها...واسه غیبت کردن(مدیونین فکر کنین..نیشخند...) 

وای خدا  دلم تنگ شده..

چقدر این وبلاگ سوت و کور شده..میخوام این وب رو حذف کنم.. 

 

minoo بازدید : 3 یکشنبه 13 بهمن 1392 نظرات (0)

وای..باز هوا سرد شدخجالت

 

با این که این نعمت خداست..ولی من از سرما بدم میاد..هوای گرم و دوست دارم..خمیازه

البته الان میخواییم بریم برف بازی..تو حیاط...بفرما برف نیشخند

minoo بازدید : 19 چهارشنبه 09 بهمن 1392 نظرات (4)

تقلب ناکام..

سر کلاس آز کامپیوتربودم..با یکی از بچه ها قرار گذاشتیم تقلب کنیم...یه عالمه نقشه کشیدیم....و از تبادل فلشو ..از تبادله ورقه جزوه...حرف زدیم..جاتون خالی این همه مدت هاشمیان در فاصله  1 متری ما بود و همه رو شنید...تا آخر جلسه از کنار منو اون بدبختی که میخواست تقلب بده  تکون نخورد...\"عصبانی\"

اولین تقلب

میدونین اولین تقلب دانشگاه من  کی بود باورتون نمیشه..\"خوشمزه\"

ترم 1 ..سر کلاس آز کامپیوتر...اَه..چه درس استرس زای بود..

کلا پنجشنبه شده بود یه روز داغون..آدم احساس میکرد داره میره.اسیری..هنوز که هنوز میرم سایت کامپیوتر سرم درد میگیره..(به خدا...واسه همین اگه کاری داشته باشم میرم سایت صنایع\"چشم\").یه حس بد...هر وقت هم کلاس تموم میشد  بچه ها یه جوری میدویدن از سایت بیرون میرفتن ..مثل فیلم سالهای دور از خانه...

بگذریم..یادتونه هاشمیان از حل تمریناش خواست که یه امتحان بگیره (تریس)که هر کی این امتحانو قبول شد اونو پاس میکنه..هرکی قبول نشد بره حذف کنه(منطقی ترین روش برای آزمون گرفتن!!!!!!)...حیف اون همه صبحانه های که تو کلاس خوردیم...

البته...گروه ما واسه صبحانه..کیک یزدی و آب پرتغال دادن.که خدارو شکر تلفات نداشت.\"نیشخند\"

از قضا اون روز امتحان من افتادم تو بخش لپ تاپ...که یه سری کامپیوتر درب و داغون داشت..که c++خوب نصب نشده بود و پروژه تریس نمیشد...یه کلیک میکردم..سیستم ریستارت میشد..کافی بود دستم میخورد به کیبورد...ریجستریش فعال میشد....(ریموت کنترل داشت...)حالا هی میگم من کامپیوترم خرابه....هیشکی نبود به دادم برسه....بعد یه ساعت دیدم همه دارن میرن...از جام بلند شدم....دیدم ...بععععععله.....همه رفتن و من موندم و آقای ایرانمهر.......از آقایون  حل تمرین خواستم بیان لا اقر بزارن برم سر یه کامپیوتر دیگه...20 دقیقه فرصت داشتم .که شروع کنم به تریس کردن....دیدم نه نمیشه....استرس گرفتم...یهو فرشته نجاتم برام زنگ زد کسی نبود جز فاطیما...

فاطیما: چرا نمیای

من: بابا تریس نمیشه....

فاطیما: راحته ...که...

من:فاطیما چیکار کنم..پروژه تو سیو کرده بودی

فاطیما: آره...تو فلشمه

من: بدو بیا سایت

نمیدونین..چون فلش منو فاطیما یه شکل بود ...یک تبادل زیرکانه و یک پروژه آماده..و سر انجام قبولی...

 

خواستم بگم منم باهاتون همدردم..همین.\"زبان\"

 

 

 

minoo بازدید : 4 یکشنبه 03 آذر 1392 نظرات (4)

اولین روز کلاس طراحی وپیاده سازی با استادسلیمی..:

این خاطره من بر میگرده به ترم پاییز سال90

اولین روز کلاس طراحی پیاده سازی بود منم گفتم مطمئنا کلاس تشکیل نمیشه آخه شب شده بود .با10 دقیقه تاخیر رفتیم سر کلاس دیدیم استاد پشت لپ تاپ نشسته یول. گفتیم کلاسه؟...گفت بله بشینین من الان میام .من به شخصه میخواستم برم درسو حذف کنم. آخه خیلی سیاستمدارانه برخورد کرده بود .خنثیمارفتیم نشستیم .بعد من گفتم بچه ها بریم.بی خیال اولین روز معارفه هست.درس خبری نیست.بعد هفته بعد که بچه هارو دیدم گفت چطور بود گفتن:استاد سراغتونو گرفت . درس هم داد.!!!تعجب

هفته بعد..جلسه دوم:

دومین روز سر وقت رفتیم نیشخندکلاس استاد هم با گله از این که چرا همه جلسه پیش نیومدن .من کلاسم شروع شده بود شروع کرد به درس دادن.....

موقع آنتراک من عکس استاد  رو کاغذ کشیدم .فرشتهداشتم به دوست نشون میدادم صرفا محض خنده....از خود راضی

داشتم به ردیف جلو به بچه ها نشون دادم.ومیخندیدیم.و اسم استادرو با تن بالا

تلفظ میکردیم .هوراکلاس هم خالی بود...جز یه پسره که پشت لپ تاپش نشسته بود.و خیلی آروم بود...اصلا هیچی نمیگفت.ابرو... تا اینکه من یهو استاد رو دیدم (درست فهمیدین...پسره همون استاد بود..نگران)که پشت لپ تاپ  نشسته و وای اون لحظه رو یادم نمیره چون یهو با استاد چشم توچشم شدم.......دنیا دور سرم چرخید خیلی ریلکس به بچه ها گفتم استاد تو کلاسه.گریه

بچه ها که یهو خنده شون منفعل شده بود.. ابله.خیلی آروم از کلاس بیرون رفتیم.

جالبش اینجاست؟؟؟

من خواستم  قضیه رو ماست مالی کنم اوه(مثلا توپ و بندازیم تو زمین حریف..نگو که به خودی گل زدیم.)وقتی داشتیم از کلاس بیرون میرفتیم 

به دوستم گفتم که پروژه رو به سلیمی تحویل دادیعینک(یعنی ما  داشتیم  درباره

یکی دیگه حرف میزدیم....شما به خودتون نگیرین..) جاتون خالی دوستم یهو سیستمش هنگ کرد :

قصیه رو داغون کرد رفت >>بلند گفت :کدوم سلیمی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!استرس

آخ اون لحظه قیافه من دیدنی بودوقت تمام.من اینقدر قرمز شده بودم ..داشتم از خنده میمردم..از کلاس رفتیم بیرون.به هر حال بعد انتراک من روم نمیشد یه خودکار بردارم...یه جزوه بنویسم..البته تا یه هفته...دچار توهم بحران مشروطی هم بودم..وسعی در خرید بلیط افق بودم..که برم محو شم....


minoo بازدید : 5 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (3)

هفته پیش عروسی بهترین دوستم بود..تازه امروز فهمیدم که یکی دیگه از بچه های دانشگاه هفته پیش عقد کردن..واقعا خوشحالم..ایشا الله همشون خوشبخت بشن...

به هر حال عشق بزرگترین نعمتی که آدما میتونن به هم هدیه بدن...آرزو میکنم عشقی به وسعت آسمون از یه نفر هدیه بگیرین..

 

minoo بازدید : 5 یکشنبه 24 شهریور 1392 نظرات (5)

بالاخره فارغ التحصیل شدم...

 

چقدر این امضا گرفتنو از این طبقه به اون طبقه رفتن عذاب اوره..(آدم یاد این فیلمای ایندیانا جونز میافته....همش یه اتفاقه جدید واسم میافتاد.استرس... ).به هر حال این مدرک بدرد نخور رو گرفتیم..تا اومدیم خونه هیشکی یه تبریک خشک وخالی به ما نگفت ...والله..تازه خانواده ازم شاکی هستن...میگن غیر انتفاعی هم مگه فارغ التحصیلیش شیرینی داره...خدایا...من این همه اعتماد به نفسی که خانواده به من میدن رو کجای دلم بزارم...به کی بگم تا در این شادی با من سهیم بشه...تازه میگن....دکتری میخوندی لااقر یه کاره میشدی..پول ویزیت نمیدادیم....کامپیوترهم  شد رشته.......الان دیگه حال و روز منو فرض کنین .خمیازه

اون از اقوام که تا فهمیدن ما درسمون تموم شده تازه یادشون اومد سوالاتشونو بپپرسن..عینک

مثلا مادربزرگم میگه:مبارکه چی میخوندی ...

من :کامپیوتر

میگه: کامپیوتر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

من:نههههه مهندسیییییییییییییییییی کامپیوتر.

میگه:آهان  خیلی رشته خوبیه.....الان کلا مطلبو گرفتین دیگه....این کلمه مهندسی چه میکنه.....والله

..........................................

شوهر خاله:کجا درس میخوندی....

من: علوم وفنون

میگه:سراسری هستش دیگه

من :آره اما خوب غیر انتفاعی به حساب میادخجالت

میگه: غیر انتفاعییییییییییییییییییییییییییییییه...تعجب

یه جوری گفت یه لحظه فکر کردم میگه غیر قانونیه......

..................................

دایی: خوب پس بالاخره مدرک گرفتی..

من:آره ....آره...آرهنیشخند

دایی: کلاس کوبلن دوزی کی میری؟؟؟ابلهحیف که دایی بود..هر کسی دیگه بود الان باید خرماشو میخوردیم...عصبانی.

.................................

لبخندنیشخند

 

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 61
  • کل نظرات : 125
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 18
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 31
  • بازدید کلی : 4,614