loading...
khatere matni
minoo بازدید : 5 دوشنبه 19 آبان 1393 نظرات (0)

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند

 معنی کور شدن را گره ها می فهمند

 سخت بالا بروی، ساده بیایی پایین

 قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند

 یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن

 چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

minoo بازدید : 9 چهارشنبه 30 مهر 1393 نظرات (0)

بعضی  موزیک ها هستن...که خود به خود آدم رو  تحت تاثیر قرار میده....

all of me از john legend

He Won’t Go از Adele 

minoo بازدید : 6 سه شنبه 08 مهر 1393 نظرات (0)

چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد

 

من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ فلك

 

این شعری که هر وقت تو زندگیم.....عقب میافتم...با خودم تکرار میکنم.........شاید 10 بار میگم...تا دلم آروم بگیره.....تازه میخوام اینو برام با خط خوش بنویسن..تو اتاقم بزنم. رو دیوار..

minoo بازدید : 7 سه شنبه 18 شهریور 1393 نظرات (0)

امروز یه کتاب از( جین وبستر ) خوندم...اسمش بود..... بابا لنگ دراز...همون کارتون دوران بچگی ها...کاملا دخترانه......اما کتابش نوع و سبک داستانو تغییر داده بود...فوق العاده بود.. آخرش خیلی رمانتیک تموم شده بود....فکرشم نمیکردم...خجالتدر من هم روح رمانتیکی باشه هاااانیشخندیکم به خودم امیدوار شدم....

پی نوشت: 2 تا کتاب جدید میخوام....در به در دنبال اینم که رو مغز داداشم کار کنم...برام بخره....دعا کنین....برام بخره.....به این میگن خواهر....

اسمش (جزیره ی گنج -لویی استیونسن)(دکتر جکیل و آقای هاید-لویی استیونسن)

البته بیش تردوست دارم  کتاب(سپید دندان -جک  لندن)رو بخونم...فعلا....بودجه ای در کار نیست......تو کتابخونه های اقوام دارم سرک میکشم.ببینم چیزی واسه خوندن پیدا میشه یا نه....

minoo بازدید : 6 دوشنبه 10 شهریور 1393 نظرات (0)

بعضي وقت ها چيزي مي نويسي فقط براي يک نفر 

 

اما دلـــــــــــت ميگيرد وقتي يادت مي افتد که هرکســـــــــــي ممکن است 

 

بخواند جـــــــــــــــــز آن يـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر..

minoo بازدید : 2 دوشنبه 10 شهریور 1393 نظرات (0)

نمیدونی چه کاری با دلم کردی


نمیدونی چه غمگینم نفهمیدی


نمیشناسی منو از من چقدر دوری


تو این روزا چه بی رحمانه مغروری

 

 

 

یه زمانی میرسه که میفهمی اونی که تو دلته تو واقعیت نمیتونه باهات باشه....اونجاست که تکرار نبودنش تو رو پیر میکنه.....

minoo بازدید : 5 چهارشنبه 15 مرداد 1393 نظرات (1)


1-یکی از بچه ها تعریف میکرده....ترم آخر دانشگاه بوده..زبان تخصصی داشت..خیلی هم خوب خونده بود....یه روز وسط ترم  رفته خونه عمه اش...دختر عمه اش میپرسه این کانال pmc مخفف چیه؟جواب داده: ..persian  music  computer...بیچاره بچه یه هلی کوپتری  رو فرش زد و رفت..

2- اعترافه دوستم...میگه سر درس ریزپردازنده..همش به استاد زنگ میزده که زمان تحویل پروژه رو بپرسه..بعد 100 بار زنگیدن و تلاشش جامه عمل نپوشید..اومد به من اس بده که استاد گوشیشو بر نمیداره چیکار کنم..توش یه حرف بسیار ناشایست هم نثار استاد کرده بود...به جایی اینکه به من اس بده اشتباهی  به استاد اس داد..وقت تمام.یعنی اون روز من تا یک ساعت تو کما بودم...حال نداشتم..غذا بخورم.نیشخند.هیچی دیگه ..رفتم یه پروژه از نت پیدا کردم تحویل دادم..تا گندش در نیاد...  استاد لا اقر منو نندازه..بیچاره دوستم افتاد..نیشخند

3-اعتراف  دوستم...میگه...از روی بیکاری میرفته با تمامی استادای دانشگاه که تو پارکینگ در حال رفتن بودن..سلام علیک میکرده.بیچاره استادا..حالا حساب کنین..این مردم آزاری دامنمونو گرفت..چون منم هر وقت اون استادا رو میبینم..مجبورم سلام علیک کنم..آخه صنایع کجا..کامپیوتر کجا؟

4- ترم 7..درس زبان عمومی داشتیم...استادش یه خانم بسیار سخت گیری بود...گفت..میری یه  داستان پیدا میکنی...به انگیلیش برام توضیح میدی...منم تو کتابخونه یه داستان پیدا کردم...(خلاصه داستانی بر گرفته از فیلم کازابلانکا) حوصله نداشتم...برم کتابو بخونم...رفتم..  

ویکی پدیا..خلاصه انگلیسی رو پیدا کردم..شروع کردم به خوندن..و حفظ کردن...موقع تحویلش..استاد همش میگفت...خوب پس داستان فیلمه...یه جوری هم چشاشو ریز میکرد...منم...با غرور میگفتم بله...حالا هی میپرسه دیدیش ...تازه دوهزاریم افتاد چه خراب کاری شد..گفتم  نه بابا...هیچی دیگه اعتراف کردم..که کتاب رو نخوندم.....به من چه هالیود فیلماش سرو ته نداره....ناراحت.

5-خنده دارترین..بخش دانشگاه گیر دادن..نگهبانی به دوستم و شوهرش بود..میگفت پیش هم نشینین..بچه ها یاد میگیرن...

6-یادمه یه بار ترم 5 پاییز...هنوز بابام بازنشسته نشده بود..هوا بارونی بود...قرار بود بیاد دنبالم...منم گفتم پس بچه ها بابام اومد همتونو تا یه جایی میرسونیم...همه مثل موش آب کشیده شده بودیم...رفتیم جلو نگهبانی..تا پدر اینجانب بیاد..از قضا بابام ماشینشو خونه میزاره چون میخواست بره سر پروژه با ..مزدا... تک کابین  محل کارش میاد...تا ماشینش خراب نشه...حالا حساب کنین..6تا دختر دم در دانشگاه ایستادن...وقتی من ماشینه بابامو دیدم...نمیدونین..از بس من خندیدم...بابام خندش گرفت..گفت..ترسیدم دوستات بخوان پشت مزدا سوار شن...از اون موقع بابام با ماشینه خودش میومد..تا اگه کسی خواست سوار شه...مشکلی نباشه...

7-یکی ار همکلاسی ها میگفت..میخواسته دل یکی از اساتید از قضا مجردشو..ببره...ولی هرکاری میکرد...استاد تحویلش نمیگرفت.....به شوخی به من گفت..چیکار کنم..گفتم..اول برو  اون عکس داغونتو که تو صفحه پروفایلته رو عوض کن....تا اون بدبخت هر وقت تو رو دید.....داغ دلش تازه نشه...والله..الان ...مردم عقلشون تو چششونه..هرچی دختر خوشگل تر..بهتر....اخلاقشم..با کتک درست میشه..

 

minoo بازدید : 3 چهارشنبه 14 خرداد 1393 نظرات (0)

یک شبی مجنون نمازش را شکست،

 بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق، آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

 بوسه ای زد بر لب درگاه او

 پر ز لیلا شد دل پر آه او 

گفت یارب از چه خارم کرده ای؟

 بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

جام لیلا را بدستم داده ای

 و اندر این بازی شکستم داده ای

 نشتر عشقش به جانم میزنی

 دردم از لیلاست، آنم میزنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن،

 من که مجنونم، تو مجنونم مکن!

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

  در رگ پنهان و پیدایت منم

 سال ها با جور لیلا ساختی

 من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

 صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره ی صحرا، نشد

گفتم عاقل می شوی اما، نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت،

 غیر لیلا بر نیامد از لبت

سال ها او را صدا کردی ولی

 دیدم امشب با منی، گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی

بر حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خارت کرده بود

 درس عشقش بی قرارت کرده بود

 مرد راهش باش تا شاهت کنم،

 صد چو لیلا کشته در راهت کنم...

 

 

شاعر:مرتضی عبداللهی 

minoo بازدید : 5 چهارشنبه 14 خرداد 1393 نظرات (0)

یکی از من پرسیده این مطلب قبلی(اعترافات سری1)همش ماله خودته ..

منم از همین تریبون میگم..نه اینا..اعترافات حدودا 6 الی 7 نفره که طی سال های متفاوت براشون به طور دسته جمعی اتفاق افتاده...و من  اینجا آوردم..البته براش توضیح دادم که من اینقدرام شیطون نیستم ولی بیشتر کلامی شیطنت میکنم...و کاری به کار کسی ندارم..چون ..میشه گفت کمی خوددار ترم..نیشخندالبته من نمیدونم کیا اومدن خوندن ولی  اون روز 36 نفر on شدن...که من روحم هم خبر نداشت...واصلا کسیو نمیشناسم که بخوام واسه شخص خاصی مطلب بنویسم...یا بخوام حتما نظر بدن..عینک

minoo بازدید : 3 شنبه 10 خرداد 1393 نظرات (1)

اعتراف

یه جا خونده بودم یه نفر میگفت اصلا دوستای خل و دیونه نداشته که دست به کارای عجیب بزنه..

ولی من یه سری دوستای باحال دارم که ....نیشخند

1-اعتراف میکنم هر وقت با یکی از دوستام بیرون میرم..با هم میریم لباس عروس –آینه شمعدون-حلقه-مانتو- ظرف -.....قیمت میکنیم...البته واسه دوستم یه نامزد فرضی در نظر میگیریم..همین طوری دس خالی نیستیم..خنده

2- اعتراف میکنم با بچه ها رفته بودیم پیتزا بخوریم برگشتنی مخ راننده تاکسی رو کار گرفتیم و گفتیم بچه شمال نیستیم (اصفهانی و کرجی و تهرانی )نیشخندو بابل و بلد نیستیم..بیچاره راننده ...چقدر ازاصفهان تعریف کرد....خودتون فرض کنین..چی شد..البته تا 1 هفته من از اون مسیر نمیرفتم ..تاکسی بگیرم..از بس من ترسو میباشم..فرشته

3-اعتراف میکنم..البته  اعتراف دوستمه..که یه بار  درس معماری کامپیوتر موقع پایان ترم واسه استاد ایمیل زده که مامان باباش از هم جدا شدند و ناپدریش پول شهریه رو نمیده..یعنی رسما استاد چی فرض کرده بود خدا عالمهعینک

4-اعتراف میکنم البته  اعتراف دوستمه که شماره استاد معماری کامپیوتر رو نداشته به 118 زنگ زده ..(10تا)آدم هم اسم پیدا کرده به تک تکشون زنگ زده و یکیو که از قضا هم اسم استاد بود و هم استاد دانشگاه بوده رو پیدا میکنه. و به زور از خانم اون بنده خدا شماره استاده  رو میگیره. که باز این پروسه نافرجام بوده و استاد همونی که میخواست نبود..خوشمزه

5-اعتراف میکنم البته  اعتراف دوستمه که یه بار رفته تو مسیربین کارگر و کشوری یکی از این نمایشگاه های اتومبیل تمامی ماشینارو قیمت گرفته..و اسم ماشینارو پرسیده..حتی میگه کار به چک کشیدن هم کشید ..یعنی راستی  راستی  با 5 تومن پول تو جیبش داشت ماشین دار میشد..نیشخند

5-اعتراف میکنم..تو یکی از درسای کارشناسی که استاد نمره اشو تو  یه وبلاگ  میگفت یکی اومد منو اذیت کنه..که من حالشو گرفتم ..که بعدا فهمیدیم استاد بوده...نیشخند 

6-اعتراف میکنم هر وقت دیر میومدم یونی میگفتم تاکسی نبود..اینو دوستام میدونن یعنی چی؟!!

7-اعتراف میکنم..تا ترم 6 اسم همکلاسی هامو اصلا نمیدونستم..این خیلی افتضاحه میدونم..حلالم کنین..اگه بدونین اسماتونو یادم نبود با ایما اشاره به بچه ها میفهموندم منظورم کیه...مثلا(دختره---همیشه لاک میزنه-----سرکلاس فلانی جلو میشینه سمت چپ.....)

8-اعتراف میکنم..یه باریه نفر ازم خودکار خواست منم یه خودکار خالی دادم بهش...مردم آزار هم خودتونینگاوچران

9-اعتراف میکنم ترم آخرالکی  یکی از بچه هارو خیلی اذیت کردم.فقط واسه  اینکه کمتر از خودش تعریف کنه..

10-اعتراف میکنم تو دانشگاه  تو جمع خودمونی دوستامون اسم استادارو به اسم کوچیک میگفتیم..ابروکه یه بار خدا یاری نکرد نیشخندو تو کلاس هم این اتفاق افتاد..حالا حساب کنین استاد مرد باشه و مجرد..فقط تا 1 ماه با عینک آفتابی میومدیم یونی...بیچاره استاد تا یه ماه احساس خود مخاطب خاص پنداری داشت...یکی نبود بگه ..این اشتباه لپی بود..شما بگذر..نیشخند

11-اعتراف میکنم کلیه سوالای که سر کلاس طراحی و پیداه سازی و نرم افزار1 میپرسیدم صرفا واسه این بود زودتر کلاس تعطیل شه...

12-اعتراف میکنم علت اینکه تو حیاط تو قسمت ورودی مینشستیم واسه این بود فوتبال ببینیم..و بخندیم...چون یکی از بچه ها فوتبال آقایون رو  گزارشگری میکرد...وای میمردیم از خنده....کلا فوتبال بچه ها خنده دارترین قسمت دانشگاه بود..مخصوصا یه بار که یکی از پسرا هم وظیفه  دروازه بانی  رو داشت  هم بازیکن تو زمین بود...ادغام (مهدی رحمتی و فرهاد مجیدی)زبان

 

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 61
  • کل نظرات : 125
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 20
  • بازدید سال : 45
  • بازدید کلی : 4,628