اولین روز کلاس طراحی وپیاده سازی با استادسلیمی..:
این خاطره من بر میگرده به ترم پاییز سال90
اولین روز کلاس طراحی پیاده سازی بود منم گفتم مطمئنا کلاس تشکیل نمیشه آخه شب شده بود .با10 دقیقه تاخیر رفتیم سر کلاس دیدیم استاد پشت لپ تاپ نشسته . گفتیم کلاسه؟...گفت بله بشینین من الان میام .من به شخصه میخواستم برم درسو حذف کنم. آخه خیلی سیاستمدارانه برخورد کرده بود .مارفتیم نشستیم .بعد من گفتم بچه ها بریم.بی خیال اولین روز معارفه هست.درس خبری نیست.بعد هفته بعد که بچه هارو دیدم گفت چطور بود گفتن:استاد سراغتونو گرفت . درس هم داد.!!!
هفته بعد..جلسه دوم:
دومین روز سر وقت رفتیم کلاس استاد هم با گله از این که چرا همه جلسه پیش نیومدن .من کلاسم شروع شده بود شروع کرد به درس دادن.....
موقع آنتراک من عکس استاد رو کاغذ کشیدم .داشتم به دوست نشون میدادم صرفا محض خنده....
داشتم به ردیف جلو به بچه ها نشون دادم.ومیخندیدیم.و اسم استادرو با تن بالا
تلفظ میکردیم .کلاس هم خالی بود...جز یه پسره که پشت لپ تاپش نشسته بود.و خیلی آروم بود...اصلا هیچی نمیگفت.... تا اینکه من یهو استاد رو دیدم (درست فهمیدین...پسره همون استاد بود..)که پشت لپ تاپ نشسته و وای اون لحظه رو یادم نمیره چون یهو با استاد چشم توچشم شدم.......دنیا دور سرم چرخید خیلی ریلکس به بچه ها گفتم استاد تو کلاسه.
بچه ها که یهو خنده شون منفعل شده بود.. .خیلی آروم از کلاس بیرون رفتیم.
جالبش اینجاست؟؟؟
من خواستم قضیه رو ماست مالی کنم (مثلا توپ و بندازیم تو زمین حریف..نگو که به خودی گل زدیم.)وقتی داشتیم از کلاس بیرون میرفتیم
به دوستم گفتم که پروژه رو به سلیمی تحویل دادی(یعنی ما داشتیم درباره
یکی دیگه حرف میزدیم....شما به خودتون نگیرین..) جاتون خالی دوستم یهو سیستمش هنگ کرد :
قصیه رو داغون کرد رفت >>بلند گفت :کدوم سلیمی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آخ اون لحظه قیافه من دیدنی بود.من اینقدر قرمز شده بودم ..داشتم از خنده میمردم..از کلاس رفتیم بیرون.به هر حال بعد انتراک من روم نمیشد یه خودکار بردارم...یه جزوه بنویسم..البته تا یه هفته...دچار توهم بحران مشروطی هم بودم..وسعی در خرید بلیط افق بودم..که برم محو شم....