loading...
khatere matni

زن

minoo بازدید : 2 شنبه 30 فروردین 1393 نظرات (1)

دست خودت نیست... زن که باشی گاهی دوست داری تکیه بدهی، پناه ببری، ضعیف باشی. دست خودت نیست... زن که باشی گهگاه حریصانه بو می کنی دستهایت را. شاید عطر مردانه اش لابه لای انگشتانت باقی مانده باشد. گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی و قناعت می کنی به رویای حضورش. به امید این که او خوشبخت باشد. دست خودت نیست... زن که باشی همه ی دیوانگی های عالم را بلدی!

 

 

minoo بازدید : 3 چهارشنبه 28 اسفند 1392 نظرات (2)

باز هفته آخر سال رسید نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت..گریه..یکسال دیگه هم گذشت و بزرگتر شدم..و تا آرزو هام خیلی فاصله مونده..نمیدونم از آرزوهام کم کنم یا از خودم..امیدوارم به تمام آرزوهاتون برسین..امسال همتون یا داماد بشین یا عروس (این از اون آرزوهای باحاله هاااااا...)حالا قند تو دلتون آب نشه...نیشخند

همین الان سفره هفت سین و چیدم..فقط آجیل و تخم مرغ رنگیش مونده که الان حسش نیست گذاشتم واسه فرداخجالت...هنوز هم مثل بچه گیا ذوق و شوق عیدو دارم.خجالت..به قول مامانم..هنو کودک درونت شیطونه....مونده تا بزرگ بشه....نیشخند

اینم جمله آخر امسال:

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن

و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن

و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن!

در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

 آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد!
زندگی به رنج کشیدنش می ارزد!
 دکتر شریعتی 

minoo بازدید : 7 چهارشنبه 07 اسفند 1392 نظرات (1)

یه بار رفتم سایت صنایع داشتم پروژه مهندسی نرم افزارو چک میکردم...هر کاری کردم کامپیوتر روشن نشد..سوال

یه دخترو پسر اون طرف میز نشسته بودن (BF&GF) نیشخندپسره از بچه های کامپیوتر بود بهش گفتم میشه کلید  (on-off)پشت کیس رو بزنین...

من دستم نمیرسه.فرشته.دیدم پسره یه لبخند ژکوندی زد گفت مگه کیس هم (on-off)داره...یولعصبانی

منو داشتیخوشمزهخمیازه.....چنان کیسو کشیدم.عصبانیکه فکر کنم چیزی از میز باقی نموند...;کلید (on-off)زدم...کامپیوتر روشن شد..بیچاره دختر و پسره قیافشون دیدنی بود..زبان

دیگه اون دختر رو با اون پسره ندیدم..فکر کنم..باعث یه جدایی شدم..آخه مهندس تو چرا....ا.. نیشخند

minoo بازدید : 1 چهارشنبه 07 اسفند 1392 نظرات (2)

یه فامیل داریم هر وقت کامپیوترش خراب میشه ..واسم میزنگه تو رو خدا بیا درستش کن..یکی نیست بگه عزیز من من مهندسی کامپیوتر نرم افزارم..نه سخت افزار..

به هزار زحمت رفتم ببینم چرا کامپیوترش روشن نمیشه..خداییش فکر میکنین..چرا؟سوال

نگو خانم سیم فن مربوط به cpuرو کنده بود..کامپیوتر رو هوا روشن میشد cpu داغ میکردهیپنوتیزم ..دیگه بالا نمیومد..خدای خنده بود منم یکم تریپ مهندسی برداشتم..پورتشو درست کردم و فن رو جا انداختم..نمیدونی چه حسی داره....تازه هر وقت خراب میشه..منو خبر میکنن...احساس میکنم..از ناسا برام میزنگن..عینک

minoo بازدید : 5 یکشنبه 04 اسفند 1392 نظرات (2)

دلم واسه دوره لیسانس تنگ شده..چه دورانی بود...اصلا چند مدتیه از کسی خبر ندارم..معلموم نیست بچه ها کجان؟

چیکار میکنند؟امتحان ارشد رو چطور دادن؟کیا دارن میرن سربازی..کیا میخوان عروسی کنن..کیا به هم زدن..

خیلی دلم واسه بچه ها تنگ شده..واسه شوخیا..واسه بچه بازیهاشون..واسه فوتبال و والیبال (خدای خنده بود به خدا)  ..واسه صف ته دیگ سلف

واسه کپی گرفتن جزوه...واسه دعواها...واسه غیبت کردن(مدیونین فکر کنین..نیشخند...) 

وای خدا  دلم تنگ شده..

چقدر این وبلاگ سوت و کور شده..میخوام این وب رو حذف کنم.. 

 

minoo بازدید : 3 یکشنبه 13 بهمن 1392 نظرات (0)

وای..باز هوا سرد شدخجالت

 

با این که این نعمت خداست..ولی من از سرما بدم میاد..هوای گرم و دوست دارم..خمیازه

البته الان میخواییم بریم برف بازی..تو حیاط...بفرما برف نیشخند

minoo بازدید : 20 چهارشنبه 09 بهمن 1392 نظرات (4)

تقلب ناکام..

سر کلاس آز کامپیوتربودم..با یکی از بچه ها قرار گذاشتیم تقلب کنیم...یه عالمه نقشه کشیدیم....و از تبادل فلشو ..از تبادله ورقه جزوه...حرف زدیم..جاتون خالی این همه مدت هاشمیان در فاصله  1 متری ما بود و همه رو شنید...تا آخر جلسه از کنار منو اون بدبختی که میخواست تقلب بده  تکون نخورد...\"عصبانی\"

اولین تقلب

میدونین اولین تقلب دانشگاه من  کی بود باورتون نمیشه..\"خوشمزه\"

ترم 1 ..سر کلاس آز کامپیوتر...اَه..چه درس استرس زای بود..

کلا پنجشنبه شده بود یه روز داغون..آدم احساس میکرد داره میره.اسیری..هنوز که هنوز میرم سایت کامپیوتر سرم درد میگیره..(به خدا...واسه همین اگه کاری داشته باشم میرم سایت صنایع\"چشم\").یه حس بد...هر وقت هم کلاس تموم میشد  بچه ها یه جوری میدویدن از سایت بیرون میرفتن ..مثل فیلم سالهای دور از خانه...

بگذریم..یادتونه هاشمیان از حل تمریناش خواست که یه امتحان بگیره (تریس)که هر کی این امتحانو قبول شد اونو پاس میکنه..هرکی قبول نشد بره حذف کنه(منطقی ترین روش برای آزمون گرفتن!!!!!!)...حیف اون همه صبحانه های که تو کلاس خوردیم...

البته...گروه ما واسه صبحانه..کیک یزدی و آب پرتغال دادن.که خدارو شکر تلفات نداشت.\"نیشخند\"

از قضا اون روز امتحان من افتادم تو بخش لپ تاپ...که یه سری کامپیوتر درب و داغون داشت..که c++خوب نصب نشده بود و پروژه تریس نمیشد...یه کلیک میکردم..سیستم ریستارت میشد..کافی بود دستم میخورد به کیبورد...ریجستریش فعال میشد....(ریموت کنترل داشت...)حالا هی میگم من کامپیوترم خرابه....هیشکی نبود به دادم برسه....بعد یه ساعت دیدم همه دارن میرن...از جام بلند شدم....دیدم ...بععععععله.....همه رفتن و من موندم و آقای ایرانمهر.......از آقایون  حل تمرین خواستم بیان لا اقر بزارن برم سر یه کامپیوتر دیگه...20 دقیقه فرصت داشتم .که شروع کنم به تریس کردن....دیدم نه نمیشه....استرس گرفتم...یهو فرشته نجاتم برام زنگ زد کسی نبود جز فاطیما...

فاطیما: چرا نمیای

من: بابا تریس نمیشه....

فاطیما: راحته ...که...

من:فاطیما چیکار کنم..پروژه تو سیو کرده بودی

فاطیما: آره...تو فلشمه

من: بدو بیا سایت

نمیدونین..چون فلش منو فاطیما یه شکل بود ...یک تبادل زیرکانه و یک پروژه آماده..و سر انجام قبولی...

 

خواستم بگم منم باهاتون همدردم..همین.\"زبان\"

 

 

 

minoo بازدید : 4 یکشنبه 03 آذر 1392 نظرات (4)

اولین روز کلاس طراحی وپیاده سازی با استادسلیمی..:

این خاطره من بر میگرده به ترم پاییز سال90

اولین روز کلاس طراحی پیاده سازی بود منم گفتم مطمئنا کلاس تشکیل نمیشه آخه شب شده بود .با10 دقیقه تاخیر رفتیم سر کلاس دیدیم استاد پشت لپ تاپ نشسته یول. گفتیم کلاسه؟...گفت بله بشینین من الان میام .من به شخصه میخواستم برم درسو حذف کنم. آخه خیلی سیاستمدارانه برخورد کرده بود .خنثیمارفتیم نشستیم .بعد من گفتم بچه ها بریم.بی خیال اولین روز معارفه هست.درس خبری نیست.بعد هفته بعد که بچه هارو دیدم گفت چطور بود گفتن:استاد سراغتونو گرفت . درس هم داد.!!!تعجب

هفته بعد..جلسه دوم:

دومین روز سر وقت رفتیم نیشخندکلاس استاد هم با گله از این که چرا همه جلسه پیش نیومدن .من کلاسم شروع شده بود شروع کرد به درس دادن.....

موقع آنتراک من عکس استاد  رو کاغذ کشیدم .فرشتهداشتم به دوست نشون میدادم صرفا محض خنده....از خود راضی

داشتم به ردیف جلو به بچه ها نشون دادم.ومیخندیدیم.و اسم استادرو با تن بالا

تلفظ میکردیم .هوراکلاس هم خالی بود...جز یه پسره که پشت لپ تاپش نشسته بود.و خیلی آروم بود...اصلا هیچی نمیگفت.ابرو... تا اینکه من یهو استاد رو دیدم (درست فهمیدین...پسره همون استاد بود..نگران)که پشت لپ تاپ  نشسته و وای اون لحظه رو یادم نمیره چون یهو با استاد چشم توچشم شدم.......دنیا دور سرم چرخید خیلی ریلکس به بچه ها گفتم استاد تو کلاسه.گریه

بچه ها که یهو خنده شون منفعل شده بود.. ابله.خیلی آروم از کلاس بیرون رفتیم.

جالبش اینجاست؟؟؟

من خواستم  قضیه رو ماست مالی کنم اوه(مثلا توپ و بندازیم تو زمین حریف..نگو که به خودی گل زدیم.)وقتی داشتیم از کلاس بیرون میرفتیم 

به دوستم گفتم که پروژه رو به سلیمی تحویل دادیعینک(یعنی ما  داشتیم  درباره

یکی دیگه حرف میزدیم....شما به خودتون نگیرین..) جاتون خالی دوستم یهو سیستمش هنگ کرد :

قصیه رو داغون کرد رفت >>بلند گفت :کدوم سلیمی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!استرس

آخ اون لحظه قیافه من دیدنی بودوقت تمام.من اینقدر قرمز شده بودم ..داشتم از خنده میمردم..از کلاس رفتیم بیرون.به هر حال بعد انتراک من روم نمیشد یه خودکار بردارم...یه جزوه بنویسم..البته تا یه هفته...دچار توهم بحران مشروطی هم بودم..وسعی در خرید بلیط افق بودم..که برم محو شم....


minoo بازدید : 5 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (3)

هفته پیش عروسی بهترین دوستم بود..تازه امروز فهمیدم که یکی دیگه از بچه های دانشگاه هفته پیش عقد کردن..واقعا خوشحالم..ایشا الله همشون خوشبخت بشن...

به هر حال عشق بزرگترین نعمتی که آدما میتونن به هم هدیه بدن...آرزو میکنم عشقی به وسعت آسمون از یه نفر هدیه بگیرین..

 

minoo بازدید : 5 یکشنبه 24 شهریور 1392 نظرات (5)

بالاخره فارغ التحصیل شدم...

 

چقدر این امضا گرفتنو از این طبقه به اون طبقه رفتن عذاب اوره..(آدم یاد این فیلمای ایندیانا جونز میافته....همش یه اتفاقه جدید واسم میافتاد.استرس... ).به هر حال این مدرک بدرد نخور رو گرفتیم..تا اومدیم خونه هیشکی یه تبریک خشک وخالی به ما نگفت ...والله..تازه خانواده ازم شاکی هستن...میگن غیر انتفاعی هم مگه فارغ التحصیلیش شیرینی داره...خدایا...من این همه اعتماد به نفسی که خانواده به من میدن رو کجای دلم بزارم...به کی بگم تا در این شادی با من سهیم بشه...تازه میگن....دکتری میخوندی لااقر یه کاره میشدی..پول ویزیت نمیدادیم....کامپیوترهم  شد رشته.......الان دیگه حال و روز منو فرض کنین .خمیازه

اون از اقوام که تا فهمیدن ما درسمون تموم شده تازه یادشون اومد سوالاتشونو بپپرسن..عینک

مثلا مادربزرگم میگه:مبارکه چی میخوندی ...

من :کامپیوتر

میگه: کامپیوتر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

من:نههههه مهندسیییییییییییییییییی کامپیوتر.

میگه:آهان  خیلی رشته خوبیه.....الان کلا مطلبو گرفتین دیگه....این کلمه مهندسی چه میکنه.....والله

..........................................

شوهر خاله:کجا درس میخوندی....

من: علوم وفنون

میگه:سراسری هستش دیگه

من :آره اما خوب غیر انتفاعی به حساب میادخجالت

میگه: غیر انتفاعییییییییییییییییییییییییییییییه...تعجب

یه جوری گفت یه لحظه فکر کردم میگه غیر قانونیه......

..................................

دایی: خوب پس بالاخره مدرک گرفتی..

من:آره ....آره...آرهنیشخند

دایی: کلاس کوبلن دوزی کی میری؟؟؟ابلهحیف که دایی بود..هر کسی دیگه بود الان باید خرماشو میخوردیم...عصبانی.

.................................

لبخندنیشخند

 

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 61
  • کل نظرات : 125
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 41
  • بازدید کلی : 4,624